تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 79
بازدید ماه : 847
بازدید کل : 55340
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 79
:: بازدید ماه : 847
:: بازدید سال : 5524
:: بازدید کلی : 55340
نویسنده : mohammad
چهار شنبه 9 بهمن 1392
 

 

جمعه‌ی ماه محرم در اصفهان چشم گشود، زندگیش پر بود از شجاعت... تبعید، فرار، انقلاب، کردستان و جنگ. با تولد در گرمای شهریور شروع شد. پائیز و زمستان را جنگید و در حال و هوای بهاری اسفند کوچ کرد، رفت تا بهار را جای دیگری جشن بگیرد.
*
بیشتر وقتها تکالیف مدرسه‌اش را در مسجد می‌نوشت.
از مدرسه یک راست می‌رفت مسجد.
تا اذان مشقهایش تمام شده بود. مسجد را آماده می‌کرد برای نماز و خودش مکبّر می‌شد.
جوان بود و امین. در سپاه اسلحه خانه را داده بودند به او.
مهربان بود و متواضع. وارد هر مجلسی می‌شد اولین جای خالی می‌نشست. اعتقاد به اسلام ناب محمّدی (ص) پیامبر را الگویش کرده بود.
*
«کمربندها را محکم ببندید. بند پوتین‌هایتان را محکم کنید.
فشنگ اسلحه‌هایتان آماده باشد. تجهیزات را به بدنهایتان محکم ببندید. خیلی قبراق، آماده‌ی عملیات باشید.
برادران، جنگ بدون تلفات، زخمی، شهید اصلاً معنا ندارد، در قاموس جنگ، سختی، خشنی، تشنگی، یک واقعیت و جزو لاینفک جنگ است ...»
اینها حرفهای حسین بود.
*
نامه را گذاشت در دست حسین.
- داشتم می‌آمدم مادر یکی از شهدا این را داد. حسین پاکت را گرفت و نشست کنار نخل.
تن بی‌سر عکس توجهش را جلب کرد. خیره شد، شناخت، عکس را بوسید، منقلب شد.
گفت: مادر برابر این مردم حرفی برای گفتن نداریم.
*
7 نفر بودند، حسین جلو می‌رفت. 14 کیلومتر در تپه‌های رمل رفتند، محل را شناسایی کردند 14 کیلومتر باید بر‌می‌گشتند.
پوتینها توی شنها گیر می‌کرد. از پا افتادند همگی، خوابیدند روی شنها، چشمهایشان به کهکشان، آسمان نزدیکِ نزدیک.
گفت: فقط مائیم و خدا، تنهای تنها. قبل از اینکه تیپ امام حسین را وارد خط کنیم باید دعای کمیل بخوانیم، مصطفی، متوسل شو به بی‌بی، بخوان.
ردانی‌پور و بچه‌های دیگر هم حال و هوای او را داشتند. خواند ... هق‌هق‌ها بلند شد. دستها و سرها رو به آسمان، کهکشان در اشکهای صورتشان برق می‌زد.

ادامه مطلب...

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و ششم بهمن 1390ساعت 9:50  توسط ذاکر  |  نظر بدهید

دكترحسين علايي : گرچه از روزي كه جنگ آغاز شد و در جبهه حضور يافتم با اولين افراد جديدي كه آشنا شدم يكي « حسن باقري » و ديگري « حسين خرازي » بود ولي در سال هاي اخير درباره دوران به ياد ماندني دوستي با شهيد حسين خرازي زياد فكر كرده ام . اغلب ازخود مي پرسم كه او چه ويژگي ها و خصوصياتي داشته است كه باعث شده اينقدر براي من و براي كساني كه اندكي با وي آشنايي داشته اند همچنان جاذبه داشته باشد و در حال حاضر هم فقدانش با حسرت احساس شود
از سوي ديگر اين سئوال هميشه مطرح است كه چه چيزهايي وجود دارد كه مي توان از حسين خرازي آموخت او چه اثري در زندگي امروز ما مي تواند داشته باشد او در زندگي كوتاه خود چه كارهايي انجام داده است كه با مطالعه آنها مي توان به شخصيت وي پي برد
حسين خرازي انساني جالب و شخصيتي با ابعاد گوناگون و پررمز و راز براي دوستانش بود. بي ترديد او يكي از بنيانگذاران و قافله سالاران شيوه ها و تاكتيك هاي جديد ايران در مقابله و درگيري با دشمن متجاوز بعثي بود. هنوز هم مي توان به زيبايي روش هايي كه او براي مواجهه با قواي دشمن عنود بكار مي گرفت انديشيد و چگونگي اجراي آنها را مورد بررسي قرار داد. از زماني كه او از صحنه درگيري هاي وابستگان به حزب بعث عراق در كردستان به جنوب آمد و در دارخوين در نزديكي هاي آبادان كه در محاصره بود مستقر شد تا زماني كه در زمستان سرد كربلاي 5 در محور شلمچه به ديدار معبود شتافت تمام زندگي اش در برنامه ريزي و سازماندهي و شركت در نبردهاي گوناگون براي بيرون راندن ارتش متجاوز بعثي از خاك عزيز ايران و به منظور دفاع از كشو امام زمان (ع ) سپري گشت . او در عمليات هاي ثامن الائمه طريق القدس فتح المبين و بيت المقدس نقش بسيار مهمي را ايفا كرد و جز فاتحان خرمشهر محسوب مي گردد.
شيوه هاي جنگي او در تمام عمليات هاي فوق راهگشاي گره هاي سخت جبهه بوده است . حسين به طور مرتب بر توانايي هاي تاكتيكي خود مي افزود و شيوه هاي جنگي خود را تكامل مي بخشيد.
در حال حاضر هم مهم ترين مسئله براي دفاع از انقلاب اسلامي و كشور چگونگي اتخاذ راهبردها و تاكتيك هايي جديد براي روبرو شدن با تهاجم احتمالي تهديد آينده است . هيچگاه نمي توان تنها با شيوه هاي گذشته و تاكتيك هايي كه براي دستگاه فكري دشمن روشن است جهت مقابله با تهديد آينده وارد عمل شد. آن چه مهم است خلق شيوه ها و رهكارهاي تازه اي است كه حسين خرازي يكي از مبتكران چنين روش ها و تاكتيك هايي در دوران جنگ تحميلي بوده است .
حسين خرازي بنيانگذار و موجود يكي از پايدارترين تشكل هاي نظامي قدرت دفاعي جمهوري اسلامي ايران يعني لشكر 14 امام حسين (ع ) بوده است . او توانست حول محور پرجاذبه وجود خود جمعي از متدين ترين جوانان جامعه را كه عمدتا از استان اصفهان به جبهه هاي جنگ اعزام مي شدند گردهم آورد و به رغم تربيت غيرتشكيلاتي ما ايرانيان يك سازمان جهادي پايدار و يك تشكل رزمي پرتوان را براي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوجود آورد و نمونه اي از يك كار جمعي توسعه يافته را به جامعه حزب اللهي ايران ارائه دهد. خرازي شجاعتي مثال زدني داشت . شجاعت او بارها در مقابل ارتش متجاوز بعثي و در تك تك عمليات ها خود را نشان مي داد علاوه بر آن او از معدود فرماندهاني بود كه توانست در مقابل خواسته هاي نشدني و يا غيراجرايي فرماندهان رده هاي بالاتر از خود بايستد و به طرح هاي عملياتي نشدني « نه » بگويد. ايستادن در مقابل نظر افراد بزرگتر از خود جسارت و شجاعتي بيش از ايستادن در مقابل ارتش صدام لازم داشت و حسين اين شجاعت و اين دلاوري را داشت . از آنجا كه او هميشه در صحنه هاي اصلي ميدان نبرد حضوري فعال داشت بنابراين قدرت تشخيص و درك بالايي از توان و نيات و شيوه هاي جنگي دشمن پيدا كرده بود كه به او بصيرت لازم را براي مواجهه با شرايط سخت داده بود. براي مثال در عمليات فتح المبين نيروهاي لشكر امام حسين در منطقه عين خوش به قواي دشمن حمله كرده و توانستند موفقيت چشم گيري بدست آورند. اما در ادامه درگيري ها در مقطعي از عمليات گردان هاي لشكر امام حسين به دليل مقاومت نيروهاي دشمن از پيش روي بازماندند و با پاتك هاي تعجيلي ارتش بعثي عملا به محاصره قواي دشمن درآمدند . در اين درگيري ها ارتش بعثي موفق شد كه نيروهاي تيپ 41 ثارالله را كه در كنار گردان هاي تيپ 14 امام حسين وارد عمل شده بود تا حدودي به عقب براند و جناح تيپ امام حسين را به اشغال خود درآورد. در چنين شرايطي تنها نيروهاي تيپ امام حسين (ع ) در برابر قواي دشمن باقي مانده و مقاومت مي كردند. نگراني از ادامه تهاجم دشمن و احتمال تسلط ارتش بعثي بر رزمندگان تيپ امام حسين موجب شد تا فرماندهي قرارگاه كربلا از حسين خرازي بخواهد كه نيروهاي خود را براي رهايي از اسير شدن به دست قواي دشمن به عقب بكشاند. او كه خود در صحنه نبرد و درگيري ها حضور فعالي داشت اين عقب نشيني را موجب شكست كل عمليات فتح المبين مي دانست . بنابراين به جاي پذيرفتن عقب نشيني و خلاصي از زير آتش و فشار دشمن اعلام كرد كه من مي مانم و مي جنگم . او قدرت مقاومت را در رزمندگان تيپ امام حسين مي ديد و احساس مي كرد كه ماندن و جنگيدن مي تواند شرايط را به نفع قواي خودي تغيير دهد. بنابراين مي گفت بايد ايستاد و مقاومت كرد و زسختي اوضاع نبايد هراسيد. او با تفالي به قرآن كه از سوي هم رزم عزيزش حجت الاسلام مصطفي رداني پور صورت گرفت تشخيص خود را براي عدم عقب نشيني از مقابل ارتش بعثي در چنين شرايطي صحيح دانست و قرارگاه اداره كننده صحنه عمليات را نيز قانع كرد كه رزمندگان تيپ امام حسين (ع ) قادرند تا به مقاومت در برابر قواي بعثي ادامه دهند و در نهايت صحنه جنگ را به نفع قواي اسلام تغيير دهند. بنابراين او ماند و پيروزي بزرگي را براي عمليات فتح المبين رقم زد.
در آن دوران روش تصميم گيري در ميدان جنگ به صورت يكطرفه و فقط از بالا به پايين نبود بلكه فرماندهي عمليات با توجه به ديدگاه ها و نظرات يگان هاي عمل كننده و مشاوره فراوان با فرماندهان يگان ها تصميمات درست را متناسب با شرايط موجود اتخاذ مي كرد. در چنين شرايطي است كه ايستادگي و مقاومت و جنگيدن رزمندگان همراه خرازي باعث شد كه گشايشي در كل جبهه نبرد بوجود آمده و با حمله ساير يگان ها از جمله تيپ هاي 8 نجف و 25 كربلا به مواضع دشمن در منطقه رقابيه و حمله يگان هايي مانند تيپ 27 محمد رسول الله (ص ) به تپه هاي علي گره زد و تيپ المهدي به ارتفاعات رادار وضعيت و شرايط به نفع رزمندگان اسلام تمام شود. حسين خرازي اگر در اينجا جسارت مخالفت با تصميم و تدبير فرماندهي قرارگاه كربلا را در خود نمي ديد اطمينان از استقبال فرماندهي رده بالاتر از ارائه نظراتش را نمي داشت اين عمليات ممكن بود كه به موفقيت كامل نرسيده و از رسيدن به اهداف خود ناكام ماند. در اين صورت فرماندهي قرارگاه كربلا بيش از هر چيز احساس ضرر مي كرد.
خرازي در جنگ افق هاي بالاتر را هم مي ديد. او در عين انعطاف و توجه به مقتضيات و شرايط جبهه ها آماده بود تا در جايي كه لازم بود « نه » بگويد. او هم هيجان و شور اسلامي داشت و هم اين هيجان و شور در او ماندني و پايدار بود. حسين اهل تامل تفكر و تعمق درباره مسائل مربوط به حوزه هاي گوناگون نبرد بود. همه فرماندهان و طراحان عمليات به او اعتماد داشتند و بر شيوه ها و تاكتيك هاي او تكيه مي كردند. به همين خاطر مي توان گفت او انساني كمياب در جبهه هاي نبرد بود كه وجودش بسيار براي جنگيدن با دشمن ضروري مي نمود. رفتن او لطمه اي بر پيكر توان رزمي و قدرت دفاعي ايران بود به طوري كه جاي خالي او براي هميشه احساس مي گردد. او در ادامه تلاش هاي خود توانست استعداد تيپ امام حسين را به سه برابر افزايش داده و سازمان خود را تبديل به يك لشكر بنمايد . لشكر امام حسين (ع ) پس از حسين خرازي فرماندهان بسياري را به خود ديده است ولي لشكر 14 هميشه با نام حسين خرازي شناخته مي شود. اين لشكر علاوه بر نقش مهمي كه در دوران دفاع مقدس داشت توانست نام استان اصفهان را نيز در فداكاري هاي ملت ايران در دوران جنگ تحميلي جاودانه نمايد.
ويژگي مديريت حسين خرازي در دو چيز خلاصه مي شد 1 ـ اخلاق اسلامي 2 ـ دانش جنگي كه آن را در ميدان جنگ آموخته بود .
آنچه در حسين وجود داشت خلوص صداقت صميميت و « شجاعت در بيان و در ميدان » و « نظم و برنامه ريزي در كارها » بود.
حسين خرازي براي تشكيل لشكر امام حسين (ع ) منتظر رسيدن جنگ افزار و تسليحات نماند. او ابتدا لشكر را درست كرد و سپس آن را با سلاح هاي عمدتا به غنيمت گرفته شده از قواي دشمن در نبردهاي مختلف تجهيز كرد . او با توجه به نياز آن دوره جنگ لشكر 14 امام حسين (ع ) را به گونه اي سازماندهي كرد كه بتواند آن را در همه نبردها در دشت و كوه و دريا و جنگل بكار گيرد. بايد گفت حسين خرازي يكي از خط شكن ترين و پرقدرت ترين يگان هاي دوران دفاع مقدس را در قالب لشكر امام حسين (ع ) بوجود آورد. هيچ عملياتي در دوران جنگ تحميلي وجود ندارد مگر آنكه حسين خرازي و لشكر امام حسين (ع ) يكي از نقش آفرينان مهم آن بوده اند.
خرازي بيش از آنكه سخن و گفتارش شيوا و دل نواز باشد كردار رفتار و عملش آموزنده و راه گشا و الگو بود. رزمندگان لشكر كه از داوطلبان بسيجي اقشار مختلف مردم تشكيل مي شدند آنچنان او را دوست داشتند كه هر رفتاري را كه فرمانده محبوبشان انجام مي داد با علاقه از او تقليد مي كردند. براي مثال در زماني كه حسين خرازي پيراهن پاسداري خود را بر روي شلوار مي انداخت رزمندگان لشكر نيز با علاقه مثل او لباس مي پوشيدند. يا زماني كه در هواي سرد او كلاه گردي را بر سر مي گذاشت بسيجيان دلاور نيز چنين مي كردند. علاقه به او باعث شده بود كه تمام حركات رفتارها و شيوه هاي او در كردار ساير رزمندگان تداوم يابد.
او يكي از تواناترين فرماندهان در برنامه ريزي و اقداماتي بود كه مي توانست رزمندگان را بر قواي ارتش بعثي چيره نمايد. به همين دليل در سخت ترين شرايط جبهه ها چشم ها به او دوخته مي شد . براي نمونه در عمليات خيبر كه در اسفندماه سال 1363 در منطقه هورالهويزه انجام شد وقتي كه تلاش ها براي بازكردن جاده طلاييه به جزيره مجنون جنوبي ناكام ماند فرمانده جنگ از او خواست تا وارد ميدان شود. لشكر امام حسين در آن زمان در كنار برادران ارتش در منطقه زيد ماموريت داشت . حسين بلافاصله گردان هاي ورزيده لشكر را به جبهه طلاييه منتقل كرد تا بتواند اين خواسته را اجرا نمايد. او تمام فكر و همت خود را بكار گرفت و با حضور در خط مقدم درگيري دست راست خود را در راه خدا تقديم نمود . حسين تا عمليات كربلاي 5 كه در اثناي آن به شهادت رسيد با نداشتن يك دست همچنان رزمندگان لشكر امام حسين را بر عليه قواي دشمن به كار مي گرفت و ارتش بعثي را باحضور خود در همه ميدان هاي نبرد دچار ياس و سرافكندگي مي كرد . سرانجام اين فرمانده دلاور و خستگي ناپذير در 8 اسفندماه سال 1365 در منطقه عملياتي كربلاي 5 در حوالي شلمچه و در سن 29 سالگي بر اثر اصابت تركش خمپاره به ديدار دوست شتافت و براي هميشه جز شهداي زنده تاريخ ايران گرديد.
شرح عشق ار من بگويم بر دوام
صد قيامت بگذرد و آن ناتمام


 

سردار رشيد سپاه اسلام شهيد حسين خرازي در سال 1336 ش در اصفهان به دنيا آمد. وي پس از اتمام دوران دبيرستان، در سال 1355ش به خدمت سربازي اعزام شد و با فرمان امام خميني مبني بر فرار سربازان از پادگان‏ها، به سيل خروشان مردم پيوست.

شهيد خرازي درابتداي پيروزي انقلاب، با عضويت در كميته دفاع شهري اصفهان به حراست از جاده‏هاي حساس شهر مشغول بود. سپس يك سال پس از انقلاب، همزمان با توطئه گروهك‏هاي ضد انقلاب در گنبد و تركمن صحرا، به آن منطقه اعزام شد و به فرماندهي نيروها در يكي ازمحورهاي منطقه پرداخت و سپس چندين ماه در منطقه كردستان در راه دفاع از كيان اسلامي جانفشاني نمود. شهيد حسين خرازي،همزمان با آغاز جنگ و سقوط خرمشهر، به خوزستان اعزام شد و در منطقه خط شير، فرماندهي نيروهاي بسيج در مقابله با قواي متجاوز بعث را برعهده گرفت.

عمليات‏هاي فرمانده كل قوا، ثامن الائمه، فتح المبين، بيت المقدس، خيبر، بدر، والفجر8 و كربلاي 4 و 5، صحنه‏هاي فراواني از رشادت‏ها، ابتكار، خلاقيت و حسن فرماندهي اين سردار رشيد اسلام بود، ضمن آنكه وي در عمليات خيبر در اسفند 1362 نيز، دستِ راست خود را در راه خدا تقديم كرد.

سرانجام شهيد حسين خرازي اين سردار رشيد سپاه اسلام در جريان عمليات بزرگ و غرورآفرين كربلاي 5 در حالي كه فرماندهي لشكر 14 امام حسين(ع) را برعهده داشت، در 8 اسفند 1365در اثر اصابت ترکش به قلبش، به فيض عظماي شهادت نائل آمد و اين عمليات، آخرين وداع با جهان مادي و آغاز حيات ابدي او را رقم زد. پيكر مطهر اين شهيد والا مقام پس از تشييعي با شكوه، در گلستان شهداي اصفهان (تخت فولاد) به خاك سپرده شد.


 

مرگى هنرمندانه و حياتى جاودانه 

يك روز قرار بود تعدادى از نيروهاى لشگر امام حسين (ع) با قايق به آن سوى اروند بروند. حاج حسين به قصد بازديد از وضع نيروهاى آن سوى آب، تنهايى و به طور ناشناس در ميان يكى از قايق ها نشست و منتظر ديگران بود. چند نفر بسيجى جوان كه او را نمى شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خيرت بدهد ممكن است خواهش كنيم ما را زودتر به آن طرف آب برسانى كه خيلى كار داريم.» حاج حسين بدون اين كه چيزى بگويد پشت سكان نشست، موتور را حركت داد. كمى جلوتر بدون اين كه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز كرد و گفت: «الان كه من و شما توى اين قايق نشسته ايم و عرق مى ريزيم، فكر نمى كنيد فرمانده لشگر كجاست و چه كار مى كند » با آن كه جوابى نشنيد، ادامه داد: «من مطمئنم او با يك زيرپوش، راحت داخل دفترش جلوى كولر نشسته و مشغول نوشيدن يك نوشابه تگرى است! فكر مى كنيد غير از اين است » قيافه بسيجى بغل دستى او تغيير كرد و با نگاه اعتراض آميزى گفت: «اخوى حرف خودت را بزن». حاج حسين به اين زودى ها حاضر به عقب نشينى نبود و ادامه داد. بسيجى هم حرفش را تكرار كرد تا اين كه عصبانى شد و گفت: «اخوى به تو گفتم كه حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه كه بيش از اين پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نكنى اگر يك كلمه ديگر غيبت كنى، دست و پايت را مى گيرم و از همين جا وسط آب پرتت مى كنم.» و حاج حسين چيزى نگفت. او مى خواست در ميان بسيجى ها باشد و از درد دلشان با خبر شود و اينچنين خود را به دست قضاوت سپرد.

*دلاور مردى از ديار اصفهان
شهيد بزرگوار حسين خرازى به سال ۱۳۳۶ ه.ش. در كوى كلم اصفهان متولد شد. از همان آغاز، كودكى باهوش و مؤدب بود. در دوران كودكى به دليل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دينى، او نيز به اين مجالس راه پيدا كرد.
از آنجا كه والدين او براى تربيت فرزندان اهتمام زيادى داشتند، او را به دبستانى فرستادند كه معلمانش افرادى متعهد، پايبند و مراقب امور دينى و اخلاقى بچه ها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكاليف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله - معروف به مسجد سيد - مى رفت و به خاطر صداى صاف و پرطنينى كه داشت، اذان گو و مكبر مسجد شد.
*فرار از خدمت سربازى، به دنبال فرمان امام (ره)
حسين در زمان فراگيرى دانش كلاسيك، لحظه اى از آموزش مسائل دينى غافل نبود. به تدريج نسبت به امور سياسى آشنايى بيشترى پيدا كرد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ ديپلم طبيعى به سربازى اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازى، فعالانه به تحصيل علوم قرآنى در مجامع مذهبى مبادرت ورزيد. طولى نكشيد كه او را به همراه عده اى ديگر بالاجبار به عمليات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسين از اين كار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهى و شعور بالاى خود، نماز را در آن سفر تمام مى خواند. وقتى دوستانش علت را سؤال كردند در جواب گفت: «اين سفر، سفر معصيت است و بايد نماز را كامل خواند.»
در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمينى(ره) مبنى بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازى فرار كردند و به خيل عظيم امت اسلامى پيوستند. آنها در اين مدت، دائماً در تكاپوى كار انقلاب و تشكل انقلابيون محل بودند.


 

روز جمعه ماه محرم سال 1336 در يكي از محله‌هاي مستضعف نشين اصفهان به نام «كوي كلم» خانواده با ايمان خرازي مفتخر به قدوم سربازي از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زينت بخش دوران كودكي او بود و در همان ايام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس ديني راه يافت و به تحصيل علوم در مدرسه‌اي كه معلمان آنجا افرادي متعهد بودند، پرداخت. اكثر اوقات پس از تكاليف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سيد» رفته با صداي پرطنينش اذان و تكبير مي‌گفت.

 

حسين در دوران فراگيري دانش كلاسيك لحظه‌اي از آموزش مسايل ديني غافل نبوده و در آغاز دوران نوجواني گرايش زيادي به مطالعه خبرها و كتب اسلامي‌ و انقلابي داشت و به تدريج با امور سياسي نيز آشنا شد. در سال 1355 پس از اخذ ديپلم طبيعي براي طي دوران سربازي به مشهد اعزام گشت. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصيل علوم قرآني در مجامع مذهبي مبادرت ورزيد. از همان روزهاي اول انقلاب در كميته دفاع شهري مسئوليت پذيرفت و براي مبارزه با ضد انقلاب داخلي و جنگهاي كردستان قامت به لباس پاسداري آراست و لحظه‌اي آرام نگرفت. يك سال صادقانه در اين مناطق خدمت كرد و مأموريتهاي محوله او را راهي گنبد نمود.

با شروع جنگ تحميلي به تقاضاي خودش راهي خطه جنوب شد و در اولين خط دفاعي مقابل عراقيها در منطقه دارخوين مدت نه ماه، با تجهيزات جنگي و امكانات تداركاتي بسيار كم استقامت كرد و دلاوراني قدرتمند تربيت نمود. در سال 1360 پس از آزادسازي بستان تيپ امام حسين (ع) را رسميت داد كه بعدها با درخشش او و نيروهايش در رشادتها و جانفشاني‌ها، به لشگر امام حسين (ع) ارتقا يافت. حسين شخصاً به شناسايي مي‌رفت و تدبير فرماندهي‌اش مبني بر اصل غافلگيري و محاصره بود حتي در عمليات والفجر 3 و 4 خود او شب تا صبح عمليات در خاكريزش شركت داشت و در تمامي‌ عملياتها پيشقدم بود. حسين قرآن را با صداي بسيار خوب تلاوت مي‌كرد و با مفاهيم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبير نظامي‌، شجاعت كم‌نظيري داشت. معتقد به نظم و ترتيب در امور و رعايت انضباط نظامي‌ بود و در آموزش نظامي‌ و تربيت نيروهاي كارآمد اهتمام مي‌ورزيد. حساسيت فوق‌العاده و دقت زيادي در مصرف بيت‌المال و اجراي دستورات الهي داشت.

از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ايام مرخصي كاملش هنگام زيارت خانه خدا بود. (شهريور ماه سال 1365) در ساير موارد هر سال يكبار به مرخصي مي‌آمد و پس از ديدار با خانواده شهدا و معلولين، با ياران باوفايش در گلستان شهدا به خلوت مي‌نشست و در اسرع وقت به جبهه باز مي‌گشت. در طول مدت حضورش در جبهه 30 تركش ميهمان پيكر او شد و در عمليات خيبر دست راستش را به خدا هديه كرد. اما او با آنكه يك دست نداشت براي تامين و تداركات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مي‌نمود. در عمليات كربلاي 5 زماني كه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شد حاج حسين خود پيگير اين امر گرديد و انفجار خمپاره‌اي اين سردار بزرگ را در روز جمعه 8/12/1365 به سربازان شهيد لشگر امام حسين (ع) پيوند داد و روح عاشورايي او به ندبه شهادت، زائر كربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در ميان ياران بسيجي‌اش ميهمان خاك شد.

 

سخنان مقام معظم رهبري در مورد شهيد

بسم الله الرحمن الرحيم
سردار رشيد اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهيد، حاج حسين خرازي به لقاء الله شتافت و به ذخيره اي از ايمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزي براي خدا و نبردي بي امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آسمان رحمت الهي فرود آمد. او كه در طول 6  سال جنگ قله هايي از شرف و افتخار را فتح كرده بود اينك به قله رفيع شهادت دست يافته است و او كه هل من ناصر ينصرني زمان را با همه وجود لبيك گفته بود اكنون به زيارت مولايش امام حسين (ع) نايل آمده است و او كه در جمع ياران لشگر سرافراز امام حسين (ع) عاشقانه به سوي ديار محبوب مي‌تاخت، پيش از ديگر ياران، به منزل رسيده و به فوز ديدار نايل آمده است. آري، او پاداش جهاد صادقانه خود رااكنون گرفته و با نوشيدن جام شهادت سبكبال، در جمع شهدا و صالحين درآمده است. زندگي و سرنوشت اين شهيد عزيز و هزاران نفس طيبه‌اي كه در اين وادي قدم زده‌اند، صفحه درخشنده‌اي ازتاريخ اين ملت است. ملتي كه در راه اجراي احكام خدا و حاكميت دين خدا و دفاع از مستضعفين و نبرد با مستكبرين، عزيزترين سرمايه خود را نثار مي‌كند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگي‌هاي مادي زده پاي در ميدان فداكاري نهاده و با همه توان مبارزه مي‌كنند و جان بر سر اين كار مي‌گذارند. چنين ملتي بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 6 سال تحمل جنگ تحميلي، نشانه‌هاي اين فرجام مبارك را مشاهده مي‌كنيم و يقينا نصرت الهي در انتظار اين ملت مؤمن در مبارزه ايثارگر است...سيد علي خامنه‌اي10/12/1365

سخن و وصيتنامه شهيد
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
- ما لشگر امام حسينيم، حسين وار هم بايد بجنگيم، اگر بخواهيم قبر شش گوشه امام حسين (ع) را در آغوش بگيريم كلامي‌ و دعايي جز اين نبايد داشته باشيم: «اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد.»
- اگر در پيروزي‌ها خودمان را دخيل بدانيم اين حجاب است براي ما، اين شايد انكار خداست.
- اگر براي خدا جنگ مي‌كنيد احتياج ندارد به من و ديگري گزارش كنيد. گزارش را نگه داريد براي قيامت. اگر كار براي خداست گفتنش براي چه؟
- در مشكلات است كه انسانها آزمايش مي‌شوند. صبر پيشه كنيد كه دنيا فاني است و ما معتقد به معاد هستيم.
- هر چه كه مي‌كشيم و هر چه كه بر سرمان مي‌آيد از نافرماني خداست و همه ريشه در عدم رعايت حلال و حرام خدا دارد.
- سهل‌انگاري و سستي در اعمال عبادي تاثير نامطلوبي در پيروزي‌ها دارد.
- همه ما مكلفيم و وظيفه داريم با وجود همه نارسايي‌ها بنا به فرمان رهبري، جنگ را به همين شدت و با منتهاي قدرت ادامه بدهيم زيرا ما بنا بر احساس وظيفه شرعي مي‌جنگيم نه به قصد پيروزي تنها.
- مطبوعات ما جنگ را درشت مي‌نويسد، درست نمي‌نويسد.
- مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل مي‌شود.
- همواره سعي‌مان اين باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داريم و شهدا را به عنوان يك الگو در نظر داشته باشيم كه شهدا راهشان راه انبياست و پاسداران واقعي هستند كه در اين راه شهيد شدند.
- من علاقمندم كه با بي‌آلايشي تمام، هميشه در ميان بسيجي‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.
وصيت نامه اول:
... از مردم مي‌خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشند، راه شهداي ما راه حق است، اول مي‌خواهم كه آنها مرا بخشيده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا مي‌خواهم كه ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهايي كه با بودنشان و زندگي‌شان به ما درس ايثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولين عزيز و مردم حزب‌الهي مي‌خواهم كه در مقابل آن افرادي كه نتوانستند از طريق عقيده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه ديگري از طريق اشاعه فساد و فحشا و بي‌حجابي زده‌اند در مقابل آنها ايستادگي كنيد و با جديت هر چه تمامتر جلو اين فسادها را بگيريد.
وصيت نامه دوم :
استغفرالله، خدايا امان از تاريكي و تنگي و فشار قبر و سوال نكير و منكر در روز محشر و قيامت، به فريادم برس. خدايا دلشكسته و مضطرم، صاحب پيروزي و موفقيت تو را مي‌دانم و بس. و بر تو توكل دارم. خدايا تا زمان عمليات، فاصله زيادي نيست، خدايا به قول امام خميني [ره] تو فرمانده كل قوا هستي، خودت رزمندگان را پيروز گردان، شر مدام كافر را از سر مسلمين بكن. خدايا! از مال دنيا چيزي جز بدهكاري و گناه ندارم. خدايا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فيض عظماي شهادت نصيب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... مي‌دانم در امر بيت المال امانتدار خوبي نبودم و ممكن است زياده‌روي كرده باشم، خلاصه برايم رد مظالم كنيد و آمرزش بخواهيد.

والسلام


حسين خرازي - 1/10/1365

خاطراتي از شهيد حسين خرازي

جنگ را فراموش نكني

حسين خرازي تصميم به ازدواج گرفته بود و براي عمل به اين سنت نبوي از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود كه: «من فقط 50 هزار تومان پول دارم و مي‌خواهم با همين پول خانه و ماشين بخرم و زن هم بگيرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوي بسيار، دختري مؤمنه را برايش در نظر گرفت و جلسه خواستگاري وي برقرار شد و آن دو به توافق رسيدند. او كه ايام زندگي‌اش را دائماً در جبهه سپري كرده بود اينك بانويي پارسا را به همسري برمي‌گزيد. مراسم عقد آنها در حضور رهبر كبير انقلاب امام خميني (ره) برگزار شد. لباس دامادي او پيراهن سبز سپاه بود. دوستانش به ميمنت آن شب فرخنده يك قبضه تيربار گرنيوف را به همراه 30 فشنگ، كادو كرده و به وي هديه دادند و بر روي آن چنين نوشتند: «جنگ را فراموش نكني!» فردا صبح حسين تيربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحه‌خانه تحويل داد و با تكيه بر وجود شيرزني كه شريك زندگي او شده بود به جبهه بازگشت.

راوي:همرزم شهيد

عشق عاقل

در عمليات خيبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهاي شيميايي مورد حمله قرار داده بود. حسين در اوج درگيري به محلي رسيد كه دشمن آتش بسيار زيادي روي آن نقطه مي‌ريخت. او به ياري رزمندگان شتافت كه ناگهان خمپاره‌اي در كنارش به فرياد نشست و او را از جا كند و با ورود جراحتي عميق بر پيكر خسته‌اش، دست راست او قطع گرديد. در آن غوغاي وانفسا، همهمه‌اي بر پا شد. «خرازي مجروح شده! اميدي بر زنده ماندنش نيست.» همه چيز مهيا گرديد و پيكر زخم خورده او به بيمارستان يزد انتقال يافت. پس از بهبودي، رازي را براي مادرش بازگو كرد كه هرگز به كس ديگري نگفت: «حالم هر لحظه وخيمتر مي‌شد تا اينكه يك شب، بين خواب و بيداري، يكي از ملائك مقرب درگاه الهي به سراغم آمد و پرسيد: «حسين! آيا آماده رفتن هستي، يا قصد زنده ماندن داري؟» من گفتم: «فعلاً ميل ماندن دارم تا با آخرين توان، به مبارزه در راه دين خدا ادامه دهم.» به همين جهت او تا لحظه آخر، عنان اختيار بر گرفت و هرگز از وظيفه‌اش غافل نماند.

راوي:مادر شهيد

دعوت پرفيض

حسين دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را براي شهيد شدن كاملاً آماده كرده‌ام.» او كه روحي متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتي متوجه شد ماشين غذاي رزمندگان خط مقدم در بين راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بيسيم از مسئولين تداركات خواست تا هر چه زودتر، ماشين ديگري بفرستند و نتيجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتي ماشين جلوي سنگر ايستاد و حاج حسين در حالي كه دشمن منطقه را گلوله باران مي‌كرد براي بررسي وضعيت ماشين از سنگر خارج شد. يكي از تخريب‌چي‌ها در حال مصاحفه با او مي‌خواست پيشاني‌اش را ببوسد كه ناگهان قامت چون سرو حسين بر زمين افتاد. اصلاً باورم نمي‌شد حتي متوجه خمپاره‌اي كه آنجا در كنارمان به زمين خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند كردم. تركشهاي موثر و درشتي به سر و گردن او اصابت كرده بود. هشتم اسفند سال 1365 بود و حاج حسين از زمين به سوي آسمان پركشيد و پيشاني او جايگاه بوسه عرشيان گشت

منبع:كتاب سيماي سرداران شهيد

آخرين ديدار

در مدت جنگ من و پسرم 2 همرزم بوديم. حسين فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تداركاتي و امدادگري مي‌پرداختم. اول اسفند سال 1365 به بيمارستان شهيد بقايي اهواز آمد و در حالي كه با همان يك دست رانندگي مي‌كرد در حين گشت داخل شهر، شروع به صحبت كرد: «بابا من از شما خيلي ممنونم چون همه از شما راضي هستند به خصوص رييس بيمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم كردي.» من كه سربازي در خدمت اسلام بودم گفتم: «هر چه انجام داده‌ام وظيفه‌اي در راه نظام مقدس جمهوري اسلامي بوده، كار من در مقابل اين خدمت و فداكاري كه تو انجام مي‌دهي، هيچ است و اصلاً قابل مقايسه نيست.» اين آخرين ديدار ما بود و سالهاست كه مشام جان من از عطر خوش صحبتهاي حسين در آن روز معطر است

راوي:پدر شهيد

راننده قايق

يك روز قرار بود تعدادي از نيروهاي لشگر امام حسين (ع) با قايق به آن سوي اروند بروند. حاج حسين به قصد بازديد از وضع نيروهاي آن سوي آب، تنهايي و به طور ناشناس در ميان يكي از قايقها نشست و منتظر ديگران بود. چند نفر بسيجي جوان كه او را نمي‌شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خيرت بدهد ممكن است خواهش كنيم ما را زودتر به آن طرف آب برساني كه خيلي كار داريم.» حاج حسين بدون اينكه چيزي بگويد پشت سكان نشست، موتور را حركت داد. كمي‌ جلوتر بدون اينكه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز كرد و گفت: «الان كه من و شما توي اين قايق نشسته‌ايم و عرق مي‌ريزيم، فكر نمي‌كنيد فرمانده لشگر كجاست و چه كار مي‌كند؟» با آنكه جوابي نشنيد، ادامه داد: «من مطمئنم او با يك زيرپوش، راحت داخل دفترش جلوي كولر نشسته و مشغول نوشيدن يك نوشابه تگري است! فكر مي‌كنيد غير از اين است؟» قيافه بسيجي بغل دستي او تغيير كرد و با نگاه اعتراض‌آميزي گفت: «اخوي حرف خودت را بزن». حاج حسين به اين زودي‌ها حاضر به عقب‌نشيني نبود و ادامه داد. بسيجي هم حرفش را تكرار كرد تا اينكه عصباني شد و گفت: «اخوي به تو گفتم كه حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه كه بيش از اين پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نكني اگر يك كلمه ديگر غيبت كني، دست و پايت را مي‌گيرم و از همين جا وسط آب پرتت مي‌كنم.» و حاج حسين چيزي نگفت. او مي‌خواست در ميان بسيجي باشد و از درد دلشان با خبر شود و اينچنين خود را به دست قضاوت سپرد

راوي :حسن شريعتي

 

حضور در جبهه

قلب جبهه‌هاي غرب و جنوب از ابتدا در حضور عاشقانه او مي‌تپيد و جبهه مجذوب تكاپوي خالصانه‌اش، برگي زرين از آغاز تا انتها را نقش داد.

 

 

نام عمليات

تاريخ عمليات

مسووليت شهيد

1

 ثامن الائمه

05 /07/1360

فرماندهي محور

2

 طريق القدس

08 /09/1360

فرماندهي محور

3

 فتح المبين

02 /01/1361

فرماندهي تيپ امام حسين (ع)

4

 بيت المقدس

10 /02/1361

فرماندهي تيپ امام حسين (ع)

5

 رمضان

23 /04/1361

معاونت عمليات سپاه سوم

6

 محرم

10 /08/1361

معاونت عمليات سپاه سوم

7

 والفجر مقدماتي

17 /11/1361

معاونت عمليات سپاه سوم

8

 والفجر 1

21 /01/1362

معاونت عمليات سپاه سوم

9

 والفجر 2

29/04/1362

فرمانده لشگر امام حسين (ع)

10

 والفجر 3

07/05/1362

فرمانده لشگر امام حسين (ع)

11

 والفجر 4

27/07/1362

فرمانده لشگر امام حسين (ع)

12

 خيبر

03/12/1362

فرمانده لشگر امام حسين (ع)

13

 بدر

19/12/1363

فرمانده لشگر امام حسين (ع)

14

 والفجر 8

20/11/1364

فرمانده لشگر امام حسين (ع)

15

 كربلاي 4

03/10/1365

فرمانده لشگر امام حسين (ع)

شهيد خرازي به روايت شهيد آويني

... وقتي از اين كانال كه سنگرهاي دشمن را به يكديگر پيوند مي داده اند بگذري ، به « فرمانده » خواهي رسيد ، به علمدار .

اورا از آستين خالي دست راستش خواهي شناخت . چه مي گويم چهره ريز نقش و خنده هاي دلنشينش نشانه ي بهتري است. مواظب باش ، آن همه متواضع است كه او را در ميان همراهانش گم مي كني . اگر كسي او را نمي شناخت ، هرگز باور نمي كرد كه با فرمانده لشكر مقدس امام حسين (ع) رو به رو است .

ما اهل دنيا ، از فرمانده لشكر ، همان تصويري را داريم كه در فيلم هاي سينمايي ديده ايم . اما فرمانده هاي سپاه اسلام ، امروز همه آن معيار ها را در هم ريخته اند.

حاج حسين را ببين ، او را از آستين خالي دست راستش بشناس . جواني خوشرو ، مهربان و صميمي ، با اندامي نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان كه درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بيش از خصائل وي تاكيد كرده اند: شجاعت و تدبير .

حضور حاج حسين در نزديكي خط مقدم درگيري، بسيار شگفت انگيز بود . اما مي دانستيم او كسي نيست كه بيهوده دل به دريا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسين كسي نبود كه لحظه اي از اين حضور ، غفلت داشته باشد . اخذ تدبير درست ، مستلزم دسترسي به اطلاعات درست است. وقتي خبردار شديم كه دشمن با تمام نيرو ، اقدام به پاتك كرده ، سرّ وجود او را در خط مقدم دريافتيم.

 

شهيد سيد مرتضي آويني _گنجنه آسماني ، ص 165

 

تولد وكودكي

به سال 1336 ه.ش. در يكي از محله‌هاي مستضعف‌نشين شهر شهيدپرور اصفهان بنام كوي كلم، در خانواده‌اي آگاه، متقي و با ايمان فرزندي متولد شد كه او را حسين ناميدند. از همان آغاز، كودكي باهوش و مودب بود. در دوران كودكي به دليل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم ديني، او نيز به اين مجالس راه پيدا كرد. از آنجا كه والدين او براي تربيت فرزندان اهتمام زيادي داشتند، او را به دبستاني فرستادند كه معلمانش افرادي متعهد، پايبند و مراقب امور ديني و اخلاقي بچه‌ها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكاليف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سيد – مي‌رفت و به خاطر صداي صاف و پرطنيني كه داشت، اذان‌گو و مكبر مسجد شد. 

فعاليتهاي سياسي – مذهبي

حسين در زمان فراگيري دانش كلاسيك، لحظه‌اي از آموزش مسائل ديني غافل نبود. به تدريج نسبت به امور سياسي آشنايي بيشتري پيدا كرد و در شرايط فساد و خفقان دوران طاغوت گرايش زيادي به مطالعه جزوه‌ها و كتب اسلامي نشان داد. در سال 1355 پس از اخذ ديپلم طبيعي به سربازي اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازي، فعالانه به تحصيل علوم قرآني در مجامع مذهبي مبادرت ورزيد. طولي نكشيد كه او را به همراه عده‌اي ديگر بالاجبار به عمليات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسين از اين كار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهي و شعور بالاي خود، نماز را در آن سفر تمام مي‌خواند. وقتي دوستانش علت را سئوال كردند در جواب گفت: «اين سفر، سفر معصيت است و بايد نماز را كامل خواند.» در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خميني مبني بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازي فرار كردند و به خيل عظيم امت اسلامي پيوستند. آنها در اين مدت، دائماً در تكاپوي كار انقلاب و تشكل انقلابيون محل بودند. 

پس از پيروزي انقلاب اسلامي 

شهيد حاج حسين خرازي از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي، درگير فعاليت در كميته انقلاب اسلامي، مبارزه با ضد انقلاب داخلي و جنگهاي كردستان بود و لحظه‌اي آرام نداشت. به خاطر روحيه نظامي و استعدادي كه در اين زمينه داشت، مسؤوليتهايي را در اصفهان پذيرفت و


:: موضوعات مرتبط: سردار شهید خرازی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1244
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.